مردمِ خوب، مدیرانِ بد، شهرِ زشت!
گفتوشنودی با حسین مقیسه، کارتونیست مطرح سبزواری
حتی آنها که زیاد حال و حوصلۀ مطالعۀ متنهای رسانهها را ندارند، در دیدن تصاویر حوصله به خرج میدهند. بهجز عکس، دیگر محتوای تصویری که این سالها در فضای رسانهای غرب خراسان رضوی، بسیار موردتوجه گرفته، کارتون یا کاریکاتور است. تنها تصویرگرِ این حوزه، حسین مقیسه، بهتنهایی توانسته، تأثیر بسیار گستردهای بر روی طیفهای مختلف مخاطبان بگذارد. در این شماره سراغ خودِ او رفتهایم و در مورد هنرش، رسانه، مدیریت شهری و دیگر مسائل گفتوگو کردهایم. دعوت میکنیم به مطالعۀ این صحبتها:
حتی آنها که زیاد حال و حوصلۀ مطالعۀ متنهای رسانهها را ندارند، در دیدن تصاویر حوصله به خرج میدهند. بهجز عکس، دیگر محتوای تصویری که این سالها در فضای رسانهای غرب خراسان رضوی، بسیار موردتوجه گرفته، کارتون یا کاریکاتور است. تنها تصویرگرِ این حوزه، حسین مقیسه، بهتنهایی توانسته، تأثیر بسیار گستردهای بر روی طیفهای مختلف مخاطبان بگذارد. در این شماره سراغ خودِ او رفتهایم و در مورد هنرش، رسانه، مدیریت شهری و دیگر مسائل گفتوگو کردهایم. دعوت میکنیم به مطالعۀ این صحبتها:
(منتشر شده در شماره ۱۷۷ ماهنامه ستاره شرق: علی ششتمدی)
سلام. خیلی خوشآمدید همیشه آثارتان بهعنوان یکی از محتواهای رسانهای جذاب در سبزوار منتشر شده و مورد استقبال قرار گرفته است. این بار آمدهایم با خود فردی که طراح این کاریکاتورها بوده، به گفتوگو بنشینیم.
ما معمولاً از اهالی فرهنگ میپرسیم: اول کار از کجا شروع شد؟ یعنی کی و چطور مسیرتان از زندگی معمولی، به سمت یک هنر تغییر کرد؟
دیپلم، کاردانی و کارشناسی من در رشتۀ گرافیک است. رشتۀ اصلی من کار پوستر و لوگو بود. این حالتِ کاریکاتوریست یا کارتونیست، از اواخر دهۀ ۶۰ آغاز شد، با نشریۀ وارثان زمین که مرحوم استاد مروجی منتشر میکرد آغاز کردم. ما آن زمان با دست طرح میزدیم و دوستان در نشریه کار میکردند، این ادامه داشت تا اینکه در تهران و سبزوار نمایشگاههای گروهی و انفرادی برگزار کردم، در حوزۀ پوستر البته.
دهۀ ۸۰ با سبزوار آنلاین کاریکاتور را جدیتر پی گرفتم. آن زمان کارهایم شناسنامه نداشت. آن زمان سایت بود، کاریکاتور اعضای شورا، بعضی مسئولان مثل فرماندار و مسائل شهرداری را کار میکردیم و آقای قدیریان در سبزوار آنلاین منتشر میکرد. باز فاصله افتاد تا دهۀ نود و بهخصوص سه سال اخیر. ما یک دغدغهای داشتیم که شاید دوستان به شکل گفتاری و نوشتاری آن را مطرح کرده بودند، اما خواستیم به زبان تصویر، آنها طنز، آن را بیان کنیم. البته من نیتم این بود که شروع کنم و بعد دوستانِ دیگر ـ که میدانم در این حوزه فعال هستند ـ بیایند پایکار. متأسفانه این اتفاق نیفتاد و ما تکصدا جلو آمدیم. ما هم هر طور آمدیم جلو، کسی ما را نقد نکرد! کسی نپرسید حالا حرفت چیست اصلاً؟ اصلاً این کار که شما میکنید درست هست یا نه؟
من نظرم این بود که این کار از حیطۀ سبزوار فراتر نرود. بعضیها از خبرگزاریها تماس گرفتند و درخواست داشتند کارهای سیاسی و ملی هم انجام دهم؛ پاسخ من این بود که تلاشم این است در همین قالبی که شروع کردهام و در همین جغرافیا ادامه دهم.
بههرحال این مسیر را تنها رفتم و دیگران نیامدند پایکار کاریکاتور. نمیدانم چرا؟
اتفاقاً من میخواستم از شما بپرسم: به نظر شما چرا نیامدند؟
به نظر من یا دوستان به آن خودباوری لازم نرسیدهاند یا احساس میکنند که قرار است اتفاق بدی برایشان بیفتد! میترسند در واقع!
ببینید! ما یک سری کارها را در سبزوار انجام دادیم، با رعایت یک سری ضوابط و قواعد. خطوط قرمزی که همۀ ما میدانیم چیست را رعایت کردیم. ظرافتی را که کاریکاتور لازم دارد، به خرج دادیم و کار کردیم!
دقت کنید! کارِ کاریکاتور، صرفاً خنداندن نیست! بلکه به تفکر واداشتن است! مخاطب قرار نیست صرفاً بخندد، بلکه این خنده، برای این است که آن محتوا در ذهن ماندگار شود؛ ولی اصل قضیه همان تفکر است. مثلاً ما وقتی کاریکاتورِ شورا را میکشیم، نقد داریم به ساختار آن! بیشتر هدف من در کاریکاتور این است که مدیران را نقد کنم!
این اتفاق جواب داد و مخاطبان ـ فوق تصورِ من ـ ارتباط برقرار کردند و بازخورد نشان دادند! عوام و خواص! همۀ اینها اتفاق افتاد ولی هیچکس حتی از صنف خود شما خبرنگاران هم، نیامد از من بپرسد که داری چهکار میکنی؟ چرا داری کار میکنی اصلاً؟ من دلخورم! صراحتاً میگویم که دلخورم! اینهمه کار انجام دادم و تا این اندازه استقبال شد، اما نه یک جلسۀ نقد و بررسی، نه مطلبی و سخنی در نقد! حتی یک مقطعی بحث نمایشگاه طرح شد اما حمایت انجام نگرفت!
با همۀ اینها من خودم هم پاسخ دقیقی برای این «چرا» ندارم.
هنرهایی مانند کاریکاتور، یا همان کارتون، چند بُعد دارند. یک بُعدِ کار مهارتی و هنری است، یک بُعدِ آن جسارت است و یک بُعد هم خود تفکر و نقد! برداشتی که من دارم این است که یک کارتونیست باید همزمان هر سه بُعد را داشته باشد، هم اندیشمند باشد و ایده داشته باشد، همزمان مهارت لازم برای تصویرگری داشته باشند، از آنطرف جسارت پذیرفتن هزینههای کار را هم داشته باشد. اگر موافقِ من هستید، فکر میکنید خلأ کدامیکی، مهمترین دلیل این است که در سبزوار کارِ کاریکاتور را جز شما کسی انجام نمیدهد؟
ما در سبزوار مهارت گرافیکی لازم را برای کاریکاتور داریم. فکر و ایده هم به نظرم دارند، بیشتر اینکه اهل جسارت نیستند!
ببینید، من خودم کارمند شهرداری هستم، این مسئله برای خیلیها سؤال است که چطور از درون سازمان شهرداری کسی کاریکاتور شهردار یا شورا را میکشد و منتشر میکند؟ از من که میپرسیدند میگفتم: من فارغ از تشکیلات و میز و صندلی هستم! از بس شعار دادهایم، کسی این حرفها را باور هم نمیکند، ولی من شعار ندادهام! همینم! وامدار کسی نیستم! کارم را درست انجام میدهم. در هنرم به کسی هم توهین نکردهام، بلکه نقد داشتهام!
نیمۀ خالی را دیدهام و بهنقد کشیدهام ولی این الزاماً به این معنا نیست که نیمۀ پر نداریم! حتماً در سبزوار نیمۀ پر هم داریم. شاخص بخواهم نام ببرم … شاخص که نداریم [هر دو میخندیم] ولی کارهای خوب یا به قول این جشنوارهها «قابلتقدیر» داریم! در این عمری که داشتیم ـ مدتی تهران بودم بعد سبزوار آمدم ـ مدتی که سبزوار کارکردهام، کار شاخص ندیدهام! در نهایت میخواهم بگویم، آن «جسارت» لازم وجود ندارد برای نقد! وگرنه داریم کسانی را که بهمراتب از من تواناتر و بالاتر هستند در هنرِ تصویر.
من برای هر طرحی که کشیدهام، یکشب را نخوابیدهام! از فکرِ چیزهایی که باید «رعایت کنیم»! اگر نخواهید رعایت کنید کار راحت است! ولی بسیار خط قرمزهایی هست که باید قبل از خروجی دادن از طرح، آنها را لحاظ کنیم! سعی میکردیم سوژههایی را انتخاب کنیم که بحثِ روز باشد و همۀ طبقات از عوام و خواص درگیر آن باشند.
دنبال معروف شدن و شهرت هم نبودم. آن عکس پروفایل و اسمی هم که پای کارتون میگذاشتم، برای این بود که کار، شناسنامه داشته باشد! برای اینکه نقطهضعف تلقی نکنند! چون وقتی کار شناسنامه ندارد، همه فکر میکنند: «هر چه هست، هست!» اما من اسم و عکس میگذارم که بگویم: آقا! من اینم! هر چه هست به خودم بگویید! دنبال نگردید که چه کسی این کار را کرده؟ کی خط داده؟ و … مثل خیلی از بزرگوارانی که در ایران دارند کار میکنند و امضا میگذارند پای طرح، من هم این کار را کردم. واهمهای ندارم بدانند من پشت این کار هستم.
مدتی کار را در این وسطها به تعلیق درآوردید، درست است؟
در یک مقطعی کار را گذاشتم کنار، بهواسطۀ تماسها و درخواستها و در واقع لطف دوستان دوباره کار را ادامه دادم. اسم ببرم، مثلاً آقای علی نورآبادی بسیار پیگیر بود و گله داشت که چرا کار را رها کردهام؟ من هم دلایل خودم را داشتم، بخش اصلی آن اعتقادی بود! با خودم میگفتم: نکند حقالناس باشد! نکند در حق کسی ظلم کنم!
اما بعد دیدم که نه! کسانی که در این سطح مسئولیت میپذیرند، مردم باید بدانند که کارشان چیست و چه مشکلی دارد؟ البته من که نمیخواهم کسی را عوض کنم! من بهاندازۀ خودم تأثیر میگذارم. هرکسی با هنر خودش اثر میگذارد روی محیط اطرافش! یکی با خبری که منتشر میکند، دیگری با گزارش، یکی با عکس و من هم با کارتون یا همان کاریکاتور.
یک دلیل دیگری که کار را رها کردم این بود که چون یکتنه در این عرصه کار میکردم و رقیبی نبود، گاهی به قول سبزواریها احساس «خنکنایی» میکردم! با خودم میگفتم لابد مخاطب هم همین حس را دارد!
بعد از یک فاصلۀ زمانی باز چند تا کار انجام دادیم و کار شروع شد. اولین کار هم در مورد همکار شما محسن آقای جعفری بود. پیشکسوت خبر که دچار کسالت و بیماری شد، من انتقادی کردم از مسئولانی که به وضعیت ایشان رسیدگی نمیکنند. دیگر بعدازآن کارها دوباره شروع شد و ادامه دارد.
گاهی میپرسند: کسی با شما تماسی نمیگیرد که مثلاً تهدید کند؟ میگویم: اوایل فکر میکردند ما داریم سفارشی کار میکنیم! اجازه دادم زمان بگذرد، گفتم حقدارند شاید! بگذار تا ثابت شود! وقتی زمان گذشت و فهمیدند که فلانی مستقل است و دغدغهاند کار میکند، فضا بازتر شد و مشکلات مرتفع شد. زمان که گذشت این فضا ایجاد شد.
همانطور که بین حرفهای خودتان گفتید، هدفگذاری اکثر کارهایتان شورای شهر و شهرداری است. از این مسئله صحبت کنیم.
درگیر بودنِ شغل و جایگاه من با اعضای شورا و مدیریت شهرداری، باعث میشود امثال من چیزهایی بدانیم که بقیه نمیدانند. با توجه به اینکه داخل سازمان شهرداری کار میکنم، طبیعتاً جنس کار این نهاد را بهتر میشناسم. عمدۀ سیاستگذاری شهر در دست شهرداری و شورای شهر است.
در نقد هم از هر نهادی شروع کردهایم، آخر کار رسیده به همین دو ارگان. من سراغ فرمانداری هم رفتهام. دامپزشکی، تربیتبدنی و … را هم نقد کردهام.
بین حرفهایتان یک جمله گفتید که برایم جالب بود. گفتید سیاستگذاری شهر در دست شهرداری و شورای شهر است! درست متوجه شدم؟ به لحاظ اداری که اینطور نیست.
اولاً اینطور بگویم که ما «شورای شهر» نداریم، در شهرهای بزرگ مانند سبزوار! بلکه «شورای شهرداری» داریم! کدامیک از ادارات، اعضای شورای شهر را میشناسند؟ کدامیکی امضا و خط آنها را میخواند؟ در شهرداری، از نگهبانِ جلوی در تا خود شهردار با اعضای شورای شهر درگیر هستند! در ظاهر میگویند ما کاری نداریم، اما انجام میدهند! سفارش میکنند، جابجا میکنند … نه اینکه همه اینطور باشند، اما هستند بعضیها که این دخالتها را میکنند!
آرزوی من این است که یک روز، انحلال شورای شهر اعلام شود! آن زمان مردم میفهمند تفاوت کار شهرداریها را! وقتیکه شورای شهری در کار نباشد، چقدر تفاوت دارد نسبت به زمانی که شورایی وجود داشت! آن زمان دیگر نیاز به ملاحظه و محافظهکاری نیست! دیگر کسی دنبال این نیست که فلان منطقه چقدر رأی دارد؟ آقای فلان که آمد چند تا رأی میآورد؟ اگر این را حذف کنند خواهید دید که چهکارهایی انجام خواهد شد برای آبادانی یک شهر. همانطور که پیش از تشکیل شوراهای شهر، چنین قدرت و عملی در اختیار شهرداریها بود!
ولی از زمانی که من در شهرداری هستم و شورای شهر وجود دارد، محافظهکاری افزایش یافته است! بسیار دارند سیاسیکاری میکنند! یک نهاد اجتماعی مثل شورای شهر، الآن تبدیل به یک نهاد سیاسی شده است!
وقتی طرف میآید شهردار انتخاب میکند، نمیپرسد که این میخواهد برای شهر چهکار کند؟ بلکه میپرسد که این چقدر میتواند برای ما آورده داشته باشد؟ بعد میپرسد: آیا با انتخاب این ما میتوانیم دورِ بعد به مجلس راه پیدا کنیم؟ میتوانیم دوباره بیاییم به شورا؟ اینکه شهردار میشود آیا پتانسیل دارد که بشود نمایندۀ مجلس حزب خودمان؟ اگر کسی مدعی است چنین اتفاقاتی نمیافتد، بیاید رسماً اعلام کند تا شاهد مثال بیاوریم برایش!
من میگویم «کار برای مردم انجام دادن» بهراحتی آب خوردن است! وقتی سخت میشود که محافظهکار شویم! وقتی سخت میشود که بین محلات، بین مناطق، بین دو تا نماینده، بین فرمانداری و تشکیلات دیگر، بنشینیم به حسابوکتاب کردن رأیها! بعد دیگر وسواس میگیریم که کجا برویم کجا نرویم؟!
ما الآن در شهری مثل سبزوار چندین سال است که هیچ پیشرفتی نداشتهایم! اگر داشتهایم شما بگویید! من قصدم این نیست که سیاه نگاه کنم، ولی واقعاً در بحث شهری هیچ کاری نشده! همۀ کارها سیاسی است! یک شهرِ به معنای مطلق سیاست زده است سبزوار! هر چه جلوتر میرویم طبیعتاً باید نسبت به قبل بهتر شده باشیم، حالا درجا هم بزنیم باز اشکالی ندارد، دیگر پسرفت و عقبگرد که نداشته باشیم!
من یک خوب، بد، زشت میگویم، شما از من یادگار داشته باشید: مردمِ خوب، مدیرانِ بد، شهرِ زشت!
مردمِ خوبی داریم! قانعاند! چه میخواهند مگر از شهرداری؟ در نگاه اول صرفاً یک آسفالت میخواهند و یکی جمعآوری زباله و پسماند از سطح معابر! چیزی که یکی از سنتیترین توقعات است! مدیران خوب هم داریم البته! ولی اگر غالبِ رویکرد را نگاه کنیم، میبینیم لیاقت مردم شهر، این مدیران نیستند. وقتی هم که مدیر بد باشد، شهر زشت میشود!
من عضو کمیتۀ درآمدهای شهرداری بودم، کمیتهای است برای طرحهایی که درآمدزایی میکنند برای شهرداری. نوبت به من که میرسید، فقط یک چیزی میگفتم: بیایید شورای شهر را منحل کنید! چرا؟ چون شورای شهری که ما میبینیم، اگر ۱۱ تا مصوبه دارد، ۱۲ تا از آنها «هدیه» است! این دیگر «مؤسسۀ خیریۀ شورای شهر» است! از طرف دیگر، اعضای آن گاهی یک سری تماسهایی میگیرند که برای فلانی تخفیف اعمال شود. این تخفیفهای میلیونی و میلیاردی از درآمد شهرداری کم میشود. کلی از هزینههای ساختمان و پرسنل شورا نیز از بودجه شهرداری کسر میشود که میتوان آن را خرج شهر و مردمش کرد!
دوستان حرف من را شوخی میگرفتند اما من خودم شوخی نداشتم! حرفم کاملاً جدی بود!
به نظر من شورای شهر، به وجود آمد اما به آن نگفتند که چهکاری بکند! الآن مایی که داخل شهرداری کار میکنیم، داریم به آن میگوییم که چه بکند چه نکند! چون خودش نمیداند! من با اعضای فعلی یا قبلی شورای شهر کاری ندارم، دارم در مورد کلِ بنای شورای شهر صحبت میکنم. همان داستانِ خشت اول و معمار که آن را کج نهاد!
من میگویم: شما اعضای شورای شهر که آمدید، فرض کنیم نمیآمدید و نبودید! چهکاری الآن دارید انجام میدهید که اگر نبودید، شهرداری نمیتوانست انجام دهد؟